آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

وقایع بهمن و اسفند

1390/3/21 18:58
نویسنده : سمانه
405 بازدید
اشتراک گذاری
نزدیک ۴۰ روز پیش نازک نی پای چپم شکست و  مجبور شدیم گچ بگیریم به مدت ۶

هفته که البته من طاقت نیوردم و ۴ هفته ای بازش کردیم واقعا اون یه ماهی که پام

توی گچ بود خیلی سخت گذشت هر چند که خونه مامانم اینا بودیم و همه جوری

همه چی در اختیارم بود و از کارهای روزانه معاف بودم ولی گچ و بی حرکتی پام

خیلی اذیتم میکرد برای آرشیدا هم خیلی سخت بود که مامانش نمیتونست کارهای

مربوط به اون رو انجام بده برای همین خیلی بهانه گیر شده بود و اصرار داشت که من

کارهاش رو انجام بدم هر کدوم از اقوام برای عیادت من میومدن آرشید میگفت مامانم

پاش رو فایبر گلاس کرده.چند وقت پیش که با خاله ش برای کوتاه کردن موهاش رفته

بود آرایشگاه ،بهش گفته بودن چرا با مامانت نیومدی آرشید گفته بود مامانم فلج

شده نمی تونه بیاد الان هم همش بهم تو صیه میکنه مراقب باشم که پام

دوباره نشکنه.از احوالات خودم که بگذریم آرشید رو چند وقتیه که از مامی گرفتم فکر

نمیکردم به این راحتی باشه چون خیلی زود با این مسئله کنار اومد وحتی شبها هم

از خواب بیدار میشه ومن رو از خواب بیدار میکنه که ببرمش دستشویی .

 از سوال پرسیدنش هر چی بگم کم گفتم همه چی رو موشکافانه دنبال می کنه

مامان،بابایی: این چیه، اون چیه، کجا استفاده میشه،چرا، چطور،کی، کجا،...خلاصه کلی

آدم رو سوال پیچ میکنه...از سی دی های کارتونی خودش هم بس که نگاه کرده

خسته شده حالا روزی چند بار فیلم به قول خودش عروسی مامان و بابا رو میذاره و

میبینه .

هر هفته هم میگه مامان کیک بخر تولد بگیریم و ما هم اشکال مختلف کیک هارو

براش می گیریم و به اصطلاح تولد میگیریم و کلی ذوق میکنه

این روزها هم آرشیدا لباس عیدش رو خریده و داریم برای نوروز آماده میشیم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نی نی توپولی
17 تیر 90 1:28
خاله جون قربون شیرین زبونیهات...